سلام!حضرت بانوی شعر های سپید
سلام!پیچک پهلو کبود سرو امید
سلام!غنچه ی خونین که ریشه ات پژمرد
سلام!ای شهدای گرفته بغض شدید
ز باغ خود چه غریبانه می کنید سفر...
ـ شبانه غرق سکوت و صدای گریه مدیدـ
چه تازه تازه غزل می شکوفد از غم یاس
میان چشم به خوناب باغبان - تب ِ بید
غزل نوشته ی امشب به بغض آلوده است
در امتداد بود صدای پای شهید
ای حضرت دستگیر پنهانی من
محسوس ترین غروب طولانی من
با گریه فقط دل خودم میسوزد
برگرد!عزیزمصر!کنعانی من
انگار همین حوالی عصر گرفت....
خورشید سیاه چشم زندانی من
یک جاده بلند شد...سیاهی به قطار
غم بود رد امتداد پیشانی من
فریاد کشید مرد فرهاد سرشت:
تا کی من و انتظار طولانی من ؟
تردید وزید ...کوه برداشت ترک
بارید امید.چشم بارانی من
.........
........
.......
بانوی همیشه خیس!همسایه ی ابر!
هر روز ببار!ابر پنهانی من !
سلام بعد مدتها دوباره اومدم و غزل هام رو تقدیمتون می کنم
منو از نظرات زیباتون بی نصیب نکنید
تو خود چه لعبتی ای شهسوار شیرین کار که در برابر چشمی و غایب از نظری
اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان مرکزی به مناسبت میلاد شکوهمند حضرت مهدی ( عج ) برگزار می کند .
ششمین جشنواره سراسری شعر انتظار
دبیرخانه دایمی این جشنواره ، از شاعران سراسر کشور دعوت می کند که آثار خود را در این زمینه با لحاظ شرایط زیر به نشانی دبیرخانه جشنواره ارسال نمایند :
1- ارایه رویکرد های فرهنگ ساز ، مستقل و جدید به موضوع انتظار و برداشت های شاعرانه و نو از اعتقاد به دیدگاه های مختلف به موعود گرایی .
2- آثار ارسالی ، کاملا خوانا . یا تایپ شده باشد .
3- محدودیتی در تعداد آثار و قالب اشعار ارسالی وجود ندارد .
4- ذکر مشخصات سراینده محترم به همراه نشانی و تلفن تماس ، ضروری است .
5- دعوت از صاحبان آثار برگزیده ، پس از بررسی کمیته علمی و نظر هیات داوران انجام خواهد شد .
مهلت ارسال : 30 تیر ماه 85 ، اعلام نتایج 15 مرداد ماه ، زمان برگزاری : شهریورماه 85
نشانی ارسال آثار : استان مرکزی – شهرستان اراک – خیابان امام خمینی ( ره ) – طبقه فوقانی سینما استقلال – مرکز فرهنگی هنری ارشاد – دبیرخانه دائمی جشنواره سراسری شعر انتظار
تلفن تماس : 2243360 – 0861
نمابر : 2213250 – ۰۸۶۱
وبیقراری عکست و بغض تب دارم ...
تمام حجم غزل را گرفته این کارم
خدا بخیر کند چون که بغض طولانی است
سکوت ممتد هر شب ! بس است بیزارم
غرور بی همه کس خواهشا نمان گم شو !
برو !مقابل او این چنین نیازارم
منم و خاطره ی ۶ عبور شب تا صبح
و بعد گریه ... سه نقطه دوباره بیدارم
نماز دیدن او را نخوانده ام امشب
دعای ندبه ی این جمعه نذر دلدارم
دوباره خیره به در ـ این پیاده رو ـ مردم
دوباره کوچه ی فرعی و تو و انکارم
غزل نوشته ی امشب شکست قانون را
مجددا غم دوری گرفت اشعارم
غزل !بیا من و تو بی خیال هم بشویم
چرا که شعر غمی با تو باز تکرارم
سوگند می خورم که شبی را شبیه باد
اشعار چند ساله ی خود را دهم به باد
اسطوره ای جدید نه مردان کوه و دشت
فرهاد تازه وارد و مجنون با سواد
نه تیشه ای نه کاسه ی خالی فقط غزل
از بین سیل غصه دلم را نجات داد
می گویمت سلام و خداحافظم رسید !!!
اردیبهشت ـ بارش بی وقفه ی تضاد
ای شاعر تممامی ابیات من بیا
این سرنوشت.این تو و دل.هر چه باد باد
این هم از جوونای شاعر این دوره زمونه!(بدون شرح)
از مخمل عشق پیرهن می خواهم
شیرین تر از عشق کوه کن می خواهم
این ها همگی بهانه ی تنهائی است
رو راست بگویمت که زن می خواهم!!!
آخه قربونت برم تو که از این کارای بزرگ بزرگ نمی تونی انجام بدی لااقل حرفشوهم نزن(شدیدتر بدون شرح)
از عشق کمی و از نان گفتم
زین موج بزرگ درد انسان گفتم
گفتم اگر ای دوست که زن می خواهم
باور نکنی که باز هضیان گفتم!!!
آخه بچه ها تو رو خدا همچین آدمی بهش زن میدن؟!!!
دل داده ام به دست زمانه به دست باد
تا راحتم کند شبی از گریه ی زیاد
تا بغض پاک شیشه ای ام را ترک دهد
یا بشکند سکوت گلو هر چه باد باد
این روزها که سخت اسیرم اسیر خویش
آزاد کن شبی که رها گردم از فساد
فردا سئوال می شود از بیت بیت من
از خط نوشته های پر از پوچ و مرگ زاد
از گریه های بی خودی و زهر خنده ها
از عشق یک شکوه زمینی که دل نداد!!!
از فکر های منجمد از شعله های چشم
از خط به خط من ...حرکت های این مداد
آیا دلیل می شود آورد آن زمان؟
نه نیست فرصتی که بگویم برس به داد!!!